پاسخ: قبل از پاسخ به این سؤال ابتدا باید تعریف روشن و دقیقى براى شرک، ارائه نمود.
1. شرک جلى و آشکار، آن است که انسان در ذات یا صفات یا عبادات و افعال براى خداوند متعال شریک قرار دهد.
شرک در ذات: یعنى در الوهیت، ذات و وحدانیت خداى تعالى شریک قرار دهد. مثل نصارى که قائل به پدر، پسر و روح القدس مىباشند. هر کدام از این سه، داراى یک ویژگى مىباشند که دو تاى دیگر ندارد و تا این سه با هم جمع نشوند ذات خداوندى بارز نگردد.
شرک در صفات: آن است که صفات خداوند متعال از قبیل علم، حکمت، قدرت، حیات . را زاید بر ذات بارىتعالى بدانند و این صفات را عین ذات او ندانند.
اشاعره این گونه مىباشند.
شرک در افعال: آن است که خداوند را در معنى و حقیقت، بالذّات نداند. یعنى فردى یا افرادى از مخلوقات را مؤثر (کم یا زیاد، مستقیم یا غیر مستقیم) در افعال و تدابیر الهى بداند. یا آنکه امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. یهودیان این گونه مىباشند، زیرا آنها معتقدند که خداوند وقتى خلایق را خلق نمود، از تدبیر امور بازماند
و به ناچار، کار را به خلق واگذار نموده و خود به کنارى رفت. غلات نیز بدین جهت که عقیده دارند خداوند امور را به امامان تفویض نموده تا آنها خلق کنند و روزى دهند، این گونه مىباشند. به همین جهت آنها را مفوّضه نیز مىگویند.
شرک در عبادت: آن است که در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نیت خود را به غیر خدا متمایل سازد. بنابراین هر عبادتى که نیّت آن براى خلق باشد شرک است.
چون براى خدا شریک قرار مىدهد و او را در مقام عبادت پرستش مىکند.
2. شرک خفى: شرک در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرک در عبادت، بسیار ظریف است. شرک در اسباب نمونه بارز شرک خفى است.
شرک در اسباب: و آن زمانى است که چشم امید و خوف به خلق و اسباب داشته باشیم. مثلًا یک کارمند، مستقلًا و منحصراً به اداره، کارفرما یا صاحب کارش توجه داشته باشد.
اما پاسخ به سؤال درباره شرک شیعیان:
حاجت خواستن از امامان:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرک باشد پس تمام خلایق مشرکند و اصلًا نمىتوان موحدى پیدا نمود. واضح است که روابط اجتماعى جوامع انسانى بر پایه نیاز به یکدیگر بنا شده و کمک خواستن از دیگران در دنیا متداول است. به طورى که به سوى یکدیگر رفته و بدون اینکه نامى از خداى متعال برده شود تقاضاى کمک از دیگرى مىنمایند. مثلًا:
مریضى به مطب پزشکى مىرود و از او درخواست مداوا و معالجه مىکند.
غریقى در آب فریاد مىزند که از غرق شدن نجاتش دهند.
مظلومى به دادگاه مىرود و از قاضى تقاضاى دادرسى مىکند.
طلبه و دانشجویى نزد استاد رفته و تقاضاى آموزش و یادگیرى مىکند.
کسى که اموالش به سرقت رفته به کلانترى مىرود و تقاضاى پیداکردن اموال مسروقه را دارد.
کسى به نانوایى مىرود و تقاضاى چند قرص نان مىکند.
آیا مىتوان همگى این افراد را به دلیل این که در محاورات خویش، نامى از خداى متعال نمىبرند مشرک دانست؟ یقیناً پاسخ منفى است. حتى بالاتر از همه اینها، انبیا نیز از خلایق، تقاضاى کمک و یارى مىطلبیدهاند. در سوره نمل توجه و دقت شود که حضرت سلیمان به حضار مجلس گفت: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی؛ کدامیک از شما تخت بلقیس را قبل از اینکه او نزد من آید و تسلیم امر من شود به اینجا خواهید آورد؟ از آن میان عفریت جن گفت:
من در آوردن تخت او به اندازهاى قادر و امینم که قبل از آنکه تو از جایگاه قضاوت خود برخیزى آن را به حضورت مىآورم. کس دیگرى که به بعضى از علوم کتاب الهى دانا بود (آصف بن برخیا) گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنى تخت او را به اینجا مىآورم. چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایى از فضل خداى من است [1]»». بدیهى است که تخت بلقیس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در یک چشم بر هم زدن کار مخلوق عاجز نیست.
بنابراین از تقاضا و استمداد طلبیدن سلیمان، جهت انتقال تخت بلقیس مىتوان دریافت که صرف کمک خواستن و تقاضا نمودن شرک نیست، زیرا شرک یک امر قلبى است.
از طرف دیگر خلفاى اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داورى بین مردم- که خود از آن عاجز بودند- به امیرالمؤمنین علیه السلام مراجعه نموده و استمداد مىطلبیدند.
نمونههاى این استمداد در مناقب» و جلوههایى از عدالت مولود کعبه» بسیار است. در زیر فقط به بیان یک مورد از مواردى که خلیفه دوم- عمر بن الخطاب- به اهلبیت و عترت پیغمبر علیهم السلام توسل نموده تا به نتیجه برسد بسنده مىشود.
ابن حجر مکى در صواعق محرقه» نقل مىکند:
در سال 17 هجرى مردم به دفعات زیادى براى استسقا (دعاى باران) مىرفتند و نتیجه نمىگرفتند تا اینکه عمر- خلیفه دوم- گفت: فردا به وسیله کسى که دعایش مستجاب مىگردد طلب آب خواهم کرد. خلیفه خود نزد عباس عموى پیغمبر رفت و گفت: با ما بیرون بیا تا به وسیله تو از خداوند متعال طلب آب نماییم. عباس گفت: باید صبر نمود تا وسیله آن مهیا شود. آنگاه به بنىهاشم خبر داد که لباس پاک پوشیده و بوى خوش نیز استعمال کنند. سپس امام على علیه السلام در جلو و امام حسن علیه السلام در سمت راست و امام حسین علیه السلام در سمت چپ و بنىهاشم در پشت سر آنها حرکت کردند. جناب عباس به عمر گفت: کس دیگرى را با ما نفرست. آنها رفتند تا به مصلى رسیدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مىکند که هنوز دعا تمام نشده بود که ابرها به حرکت در آمد و باران باریدن گرفت. امام بخارى نیز در صحیح خود از عمر چنین نقل مىکند:
پروردگارا! ما به واسطه عموى پیغمبرمان به تو متوسل شدیم تا باران به ما عطا کنى. پس خداوند به آنها باران عطا کرد [2]»». ابن ابىالحدید نیز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مىکند: خلیفه با عموى پیغمبر جهت استسقا بیرون رفتند. خلیفه عمر در محل استسقا گفت: پروردگارا! ما به واسطه عموى پیغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آنها به سوى تو متوسل شدیم. پس مقام پیغمبرت را در عموى او حفظ فرما؛ چون او ما را دلالت نموده که از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماییم [3]».
2. نذر امامان
در اکثر کتب فقهى شیعیان، فصلى به نام باب نذر» وجود دارد و تمام رسالههاى مراجع تقلید و فتاواى آنها بر این اصل استوار است که نذر، نوعى عبادت است و مانند بقیه عبادات باید براى خدا باشد. دو شرط نیت قربه الى اللَّه» و صیغه نذر» را نیز لازمه آن دانستهاند. اگر یکى از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمىشود و این دو شرط مکمل یکدیگرند. نیت نذر مانند بقیه عبادات باید براى خاطر خدا و رضایت او باشد. این نکات در تمام رسالههاى عملیه فقهاى شیعه به وضوح آمده است. بنابراین در اداى نذر، نیت براى غیر خدا حتى نیت پیغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل کننده نذر است.
از آنجایى که تمام شیعیان بر این اعتقادند که اگر کسى آل محمد» را خداى خود یا آنها را شریک در ذات و صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرک است پس نیت آنها نمىتواند براى غیر خدا باشد.
اما شرط دوم که صیغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبیت کننده شرط اول است.
بدین معنا که نذر کننده باید در موقع نذر صیغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صیغه نباشد صیغه نذر جارى نمىشود. مثلًا کسى که روزه نذر مىکند باید بگوید: براى خدا روزه مىگیرم».
بنابراین شیعیان معتقدند که هم نیت نذر و هم صیغه نذر هر دو تأکید بر انجام نذر براى خدا دارند و باید براى رضاى خدا باشد، ولى نذر کننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلًا نذر مىکند که گوسفندى را براى خدا در حرم فلان امام یا امامزاده بکشد. حال مىتواند آن را به فقرا بدهد یا اطعام کند و یا به هیئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد.
یا مثلًا نذر مىکند تا پول یا لباسى را به اهالى یا فقرا یا عالم یا سیدى از اولاد رسولاللَّه بدهد. چون هم نیت و هم صیغه نذر هر دو تأکید بر انجام نذر براى خدا دارند، لذا هیچ اشکالى بر آن وارد نیست. حال اگر بعضى افراد از این اصل عدول نمایند، نمىتوان عمل آنها را به کل شیعیان تعمیم داد و اصول مسلم شیعه را خدشه دار نمود.
3. اگر از شیعیان عبارات و اصطلاحاتى چو یا على ادرکنى»، یا حسین ادرکنى» و یا مهدى ادرکنى» شنیده مىشود، معناى آن یا على اللَّه ادرکنى»، یا حسین اللَّه ادرکنى» و یا مهدى اللَّه ادرکنى» نیست، بلکه چون دنیا دار اسباب است [4]» و شیعیان آن خاندان جلیل القدر را وسیله و اسباب نجات مىدانند، لذا به وسیله آنها به خداى متعال توجه مىجویند.
به هر حال توجه مستقل ما در طلب حوایج و دفع مشکلات نسبت به ذات یگانه پروردگار همچنان محفوظ است. همانطور که در قرآن مجید آمده است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ؛ اى اهل ایمان تقواى خدا را پیشه کنید و با وسیله» به درگاه با عظمت پروردگار بروید [5]»».
از آنجایى که شیعیان، آل محمد سلام اللَّه علیهم اجمعین را عباد اللَّه الصالحین و واسطه فیض از مبدأ فیاض مىدانند، بنابراین توسل به آنها را بر حسب دستور رسول گرامى اسلام لازم مىدانند. براى صحت این ادعا نیز مىتوان به علماى اهل سنت، نظیر ابن ابىالحدید معتزلى استناد نمود. او در جلد چهارم شرح نهج البلاغه خود، خطبه حضرت زهرا علیها السلام درباره غصب فدک در حضور مهاجر و انصار را چنین نقل مىکند:
خدایى را حمد مىکنم که از پرتو نور عظمتش اهل آسمانها و زمین بندگى مىکنند و هدف تمام وسایل، ذات اقدس اوست و ما در میان خلق وسیله» هستیم [6]»».
حدیث ثقلین» دلیل محکم و مطمئن دیگرى مبنى بر جواز توسل و تمسک به آل محمد و اهلبیت رسالت است که حتى جماعت اهل سنت، مثل ابن حجر مکى در صواعق محرقه صحت آن را تأیید مىکنند. رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در این حدیث مىفرماید: به درستى که در میان شما دو چیز گرانبها مىگذارم. یکى از آنها کتاب خدا (قرآن مجید) و دیگرى اهلبیت من است. پس هر کس که به آنها توسل و تمسک جوید، قطعاً نجات خواهد یافت. هر کس از آن دورى نماید به تحقیق هلاک خواهد شد، و پس از من، هر کس که توسل و تمسک به آنها جوید هرگز گمراه نخواهد شد [7]»».
حدیث سفینه» سند محکم دیگر شیعیان در توسل به اهلبیت و آل محمد است که بیش از صد نفر از بزرگان اهل سنت، از جمله مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، جلالالدین سیوطى، فخر رازى، ثعلبى و محمد بن شافعى در کتب خود ثبت نمودهاند که رسول اللَّه صلى الله علیه و آله فرمود: به درستى که مثل اهلبیت من در میان شما به سان کشتى نوح است.
هر کس که بر آن کشتى سوار شد نجات یافت و آنان که از سوار شدن امتناع کردند هلاک گشتند [8]»». امام محمد بن ادریس شافعى آن را به شعر در آورده است و مىتوان آن را در کتاب علامه فاضل عجیلى به نام ذخیرة المآل» یافت.
بنابراین با بررسى موارد فوق مىتوان دریافت که شیعیان بنابر دستور پیامبر خود به خاندان ایشان توسل مىجویند.
هم چنین با دقت و توجه به دعاى شیعیان درباره چگونگى توسل نمودن به معصومین، به وضوح مشاهده مىگردد که ائمه معصومین را یکى یکى مخاطب قرار داده و به آنها گفته مىشود یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» و سپس آنها را نام مىبرند و مىگویند اى سید و مولاى ما»، به وسیله شما به سوى خداى متعال توسل مىجوییم و طلب شفاعت مىکنیم. اى کسى که نزد خداى بزرگ آبرومند هستید .» تا آخر که عموم خاندان رسالت را مخاطب قرار مىدهند. در خطاب به آنها گفته مىشود اى حجت خدا بر خلق». ملاحظه مىشود که در همه جا نام مبارک پروردگار است و در هیچ جا براى او شریکى قرار داده نشده است. [9]»
از طرف دیگر رفع کامل شبهه به اصل شفاعت باز مىگردد. خلاصه بحث اینکه با توجه به آیه مذکور (مائده 35) اصل مسأله وسیله یا شفاعت در آیات دیگر قرآن پذیرفتهشده، مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ، [10]» ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ، [11]» یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، [12]» وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى. [13]»
منتهى مطلب این است که آیات شفاعت (مانند آیات علم غیب) ابتدا شفاعت را به خود خداوند نسبت مىدهند. در دسته بعد براى غیر خدا اثبات مىکند و آن را مقید به اذن و مشیت خود مىکند، یعنى هیچ موجودى استقلال در شفاعت ندارد. ولى شفاعت کننده و شفاعت شونده و اصل شفاعت شرایطى دارد که مورد رضایت و اذن خداوند باشد (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى انبیاء 28) -[14]»، در روایات اهل سنت نیز شفاعت مورد تأیید قرار گرفته شرح نووى، صحیح بخارى ج 4، کتاب توحید باب 24 ص 392 [15]»، آنگاه که اصل شفاعت ثابت مىشود، حق شفاعت پیامبران و ائمه معصومین از احادیث زیادى از جمله حدیث مذکور سفینه ثابت مىشود که در کتب فریقین آمده است ان تمسکتم به لن تضلوا بعدى». [16]»
علاوه بر ائمه، دستههاى دیگرى حق شفاعت دارند از جمله 1- فرشتگان 2- شهدا 3- علما 4- خویشاوندان 5. همسایگان 6. مؤمنین 7- مجاهدان 8- صدیقین 9- اطفال سقط شده 10- قران کریم 11- و از همه مهمتر خود خداوند که همه شفاعت، با اذن و رضایت اوست. یادآورى این نکته ضرورى است که به نص قرآن شهدا زندهاند و ائمه افضل بر شهدا هستند. بطریق اولى نزد خداوند رزق دارند و همان طور که پیامبر در حال حیات (64 نساء) حق شفاعت دارد، همه دستههاى مذکور مىتوانند بعد از وفات حق شفاعت داشته باشند.
تفاوت دیدگاه توحیدى اسلام با دیدگاه بت پرستان در مورد شفاعت این است که بتپرستان براى بتهاى خود حق شفاعت بالاستقلال قائل بودند و حق شفاعت به آنها تفویض شده است. ولى همانطور که گذشت در اسلام شفاعت به نحو عدم استقلال به اذن و رضایت خدا براى گروهى که ذکر شد و از آیات و روایات نتیجه مىشود فقط امکان پذیر است هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ 1[17]».
وهابیان به پیروى ابن تیمیه درباره شفاعت نظراتى دارند که با همه مذاهب اسلامى متفاوت است. آنها با اینکه اصل شفاعت را پذیرفتهاند ولى مىگویند حق نداریم درخواست شفاعت از پیامبر و دیگران داشته باشیم بلکه باید از خدا بخواهیم که او پیامبر را در حق ما شفیع گرداند و این خلاف صریح قرآن است. یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا، []» وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ [19]» . که گذشت.[20]
[1] - . نمل( 27): 38 تا 40
[2] - رفع المناره، ص 91؛ شبهاى پیشاور، ص 229 اللّهمَّ إنّا نَتَوسَّلُ إلَیکَ بِعَمّ نَبیّنا فَاسْقنا فَیسقون».
[3] - الفایق فى غریب الحدیث، ج 3، ص 115؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 26، ص 363؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 150؛ شبهاى پیشاور، ص 229 الّلهمّ إنا نتقرّب إلیک بعمّ نبیّک و قفیة آبائه و کبر رجاله فاحفظ اللهمّ نبیّک فی عمّه فقد دلونا به إلیک مستشفعین و مستغفرین».
[4] - . الصحیح من السیره، ج 4، ص 87؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 40؛ شبهاى پیشاور، ص 2 أبى اللَّه أنیجری الأمور إلّابأسبابها».
[6] - . سقیفه و فدک، ص 100؛ صحیفة اهرا علیها السلام، ص 270؛ شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 16، ص 211؛ شبهاى پیشاور، ص 219 و احمدوا اللَّه الّذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السموات و الأرض إلیه الوسیلة و نحن وسیلته فی خلقه ».
[7] - المعیار و الموازنه، ص 322؛ سنن الکبرى، ج 5، ص 130؛ جامع الصغیر، ج 2، صص 156 و 157؛ فتح البارى، ج 11، ص 333 و 408؛ شبهاى پیشاور، ص 225 إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ، مَنْ تَوسل( تمسّک) بِهِما فَقَد نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنهُما فَقَد هَلَکَ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً( بعدى)».
[8] - مجمع اواید، ج 9، ص 168؛ کنز العمال، ج 12، ص 98؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 13؛ ینابیع المودةلذوى القربى، ج 2، ص 443؛ شبهاى پیشاور، ص 227 إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک».
[9] - . به دعاى توسل در مفاتیح الجنان مراجعه شود.
[14]- براى تفصیل بیشتر رجوع شود به المیزان ج 1، ص 158. تفسیر موضوعى قرآن آیة اللَّه جوادى آملى، ج 5، ص 117
[15] - نووى در شرح صحیح مسلم به نقل از قاضى عیاض: مذهب اهل سنت بر جواز شفاعت است عقلًا و بروجوب شفاعت است نقلًا، زیرا هم آیات تصریح دارد و هم اخبار صحیح تنها خوارج و گروهى از معتزله شفاعت را نپذیرفتهاند و شفاعت پنج قسم است
1- شفاعت پیامبر براى سرعت در حساب.
2- شفاعت پیامبر براى ادخال به بهشت.
3- شفاعت براى نجات از آتش
4- شفاعت براى اهل آتش.
5- شفاعت براى ترفیع درجه اهل بهشت. ر. ک. بحار الانوار ج 8 ص 61
[16] - صواعق محرقه 89 و 90، از امام احمد بن حنبل و طبرانى و مسلم نقل قول نموده که ان لحدیث التمسک بالثقلین طرقاً کثیره وردت عن نیف و عشرین صحابیاً( بیش از 20 نفر صحابى نقل کردهاند)
[19] - نساء: 64 و محمّد صلى الله علیه و آله: 19
[20] - به نقل از: پاسخ به شبهات در شبهاى پیشاور، ص: 46-54 یوسف: 97
درباره این سایت